ستایش بی جهت
امام_على عليه السلام:
از كسى كه تو را بى جهت مدح و ستايش مى كند، پرهيز كن؛ زيرا زود باشد كه بى جهت نيز [توسط او ]بى حرمت و آبرو شوى
?ميزان الحكمه ج۱۰ ص۴۴۱
امام_على عليه السلام:
از كسى كه تو را بى جهت مدح و ستايش مى كند، پرهيز كن؛ زيرا زود باشد كه بى جهت نيز [توسط او ]بى حرمت و آبرو شوى
?ميزان الحكمه ج۱۰ ص۴۴۱
در سال پنجاه ونه بنده از اين لباسهاى فرم سربازى يا بسيجى میپوشیدم زير قبا می آمدم تهران. از مناطق جنگى كه غالبًا در آن سال آنجا بودم. هردفعه می آمدم می رفتم خدمت امام گزارشى عرض می كردم. اّولين بارى كه با اين لباس كه البته رويش قبا پوشيده بودم رفتم خدمت ايشان. ايشان شديداً متأثر شدند، گفتند يك روزى بود كه اين لباس ـ لباس ُجندى خلاف مرّوت محسوب می شد. اگر عالمى لباس ُجندى ـ می پوشيد پشت سرش نماز نمی شد خواند خلاف مرّوت بود. از كتب فقهيه هم مثال زدند براى خلاف مرّوت به لباس جندی.
اّما امروز روحانيت اسلام افتخار می كند كه اين لباس را می پوشدشديداً ايشان متأثر شدند و ابراز خشنودى و خوشحالى كردند حقيقت همين است. آن ُجندها واقعش هم اين بود كه پوشيدن لباسشان خلاف مرّوت،بلكه خلاف عدالت بود. اّما ُجند امام زمان لباسش از همه كس مناسبتر براى ماست، كه اّدعاى اين را داريم و كوشش را زديم كه ما لشکر امام زمانيم.
بیانات رهبری برگرفته از کتاب مدح خورشید ص۳۵
#انقلاب در قاب خاطرات
مردی از امام_باقر (علیه السلام) پرسید: چرا جمعه را جمعه نامیدند؟
حضرت فرمودند:
?همانا خداوند متعال، در روز جمعه مخلوقاتش را جمع نمود برای میثاق گرفتن بر ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وصی او امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام. پس این روز را جمعه نامیدند زیرا کل خلق، در آن جمع شدند.
ان الله عزوجل جمع فیها خلقه لولایة محمد و وصیه فی المیثاق فسماه یوم الجمعه لجمعه فیه خلقه
? الکافی: ج۳،ص۴۱۵.
طبق نظر مقام معظم رهبری؛ به طور کلی تلقیح مصنوعی، فی نفسه اشکال ندارد ولی باید از مقدمات حرام از قبیل نگاه و لمس حرام، اجتناب شود.
سوال: آیا تلقیح اسپرم از برادر، باجناق یا بیگانه اشکال دارد؟
پاسخ:
مقام معظم رهبری: به طور کلی تلقیح مصنوعی حتی در فرض مذکور فی نفسه اشکال ندارد، ولی باید از مقدمات حرام از قبیل نگاه و لمس حرام اجتناب شود، به هر حال در صورتی که با این روش کودکی به دنیا بیاید، ملحق به صاحب نطفه و تخمک است. [1]
آیت الله مکارم: تلقيح نطفه بيگانه، شرعا حرام است و فرزند حاصل نامشروع خواهد بود، ولي چنانچه نطفه زن و شوهري گرفته، و در خارج رحم ترکيب، سپس به رحم زني تلقيح گردد اين کار ذاتا اشکالي ندارد، ولي با توجه به اينکه غالبا مستلزم لمس و نظر نامشروع است تنها در صورت ضرورت جايز است. و در هر حال فرزند متعلق به صاحبان نطفه است، هر چند بر مادر جانشين و شوهرش نيز محرم است. [2]
آیت الله سیستانی: اگر تلقیح در خارج رحم انجام بگیرد، اشکال ندارد. [3]
آیت الله وحید: حرام است. [4]
آیت الله شبیری زنجانی: به طور کلی لقاح تخمک و اسپرم غیر زن و شوهر- ولو در خارج رحم - حرام است بنابراین تلقیح نطفه محارم مثل برادر مطلقا جایز نیست. [5]
آیت الله فاضل: اگر منظور این است که نطفه منعقد شده زن و شوهر را دررحم زن بیگانه قرار بدهد، قرار دادن نطفه منعقد شده زن و شوهر در رحم زن بيگانه، جايز نيست، فرقی نمی کند زن بیگانه از ارحام باشد یا غیر ارحام چه نطفه به صورت طبيعى منعقد شده باشد و يا به صورت مصنوعى ولى چنانچه اين عمل حرام انجام شود، فرزند به مرد صاحب اسپرم و زن صاحب تخمك تعلّق دارد ولى نسبتش با زنى كه در رحم او پرورش يافته، نسبت فرزند عرفى است و همه احكام فرزند عرفى از قبيل محرم بودن و غيره را دارد. [6]
—————-
پی نوشت:
[1]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، شماره استفتاء: o17258mZ6ic.
[2]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی، کد رهگیری: 9602230184.
[3] استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی.
[4]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله وحید.
[5]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شبیری، شماره سوال: 39071.
[6]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله فاضل لنکرانی، کد رهگیری: 9600674.
روزی مرحوم اقای بروجردی، مرحوم آقای حجت،مرحوم آقای صدر ،مرحوم آقای خوانساری رضوان الله علیهم برای مذاکره در یک امر سیاسی در منزل ما جمع شده بودند. به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نماها را روشن کنید. با وجود آنها مثل این است که دشمن بشما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهای شما را گرفته باشد.
امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه می زنند.
کتاب حکومت اسلامی امام خمینی ص۱۷۲
۱.آدمی از کالبدی به نام «جسم» و گوهری به نام «روح» تشکیل شده و پیدایش او با آفرینش جسم شروع می شود و با پویش روح دوام می یابد. از طرف دیگر، یکی از خواسته های بدیهی و فطری انسان ها یافتن سعادت است. برای یافتن سعادت موعود باید جسم و جان را شناخت و آداب سالم زیستن و آفات تباه شدن آنها را شناخت. شناخت بدن و ارایۀ دستورهای مربوط به حفظ، تقویت، بهداشت و درمان بیماری های آن را علم طب، عهده دار است و بیشتر مردم نیز کم و بیش با آن سروکار دارند، [1]ولی باید دانست که تأثیر خوراکی ها بر جسم و روح انسان، امری علمی، محسوس و تجربه پذیر است. خوراکی ها همان گونه که مایۀ رشد و سلامت جسم و روح است می تواند آشفتگی مزاجی، اختلال روانی و بیماری های جسمانی را به همراه داشته باشد. خداوند متعال که به علم و حکمت بالغۀ خویش بر همۀ مصلحت ها و مسیر رشد و تکامل انسان آگاه است، رهنمودهایی را در زمینۀ خوراکی ها، ارایه داده است تا انسان در پرتو آن بتواند خوراکی ها و آشامیدنی هایی را که به وی رشد بیشتری می دهد شناسایی نماید و از آن بهرۀ بیشتری برد؛ چنان که از آن دسته خوراکی ها و آشامیدنی هایی که مانع پیشرفت یا سبب سقوط وی می شود نیز خودداری نماید.
2. شکّی نیست که نوع غذا، هم روی جسم اثر دارد و هم روح انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. اسلام نیز هر دو موضوع را مورد دقت و کنکاش قرار داده است و همان طور که خوردن غذاهای حلال، در اخلاق و رفتار و حالات و مسائل باطنى و روانى انسان تأثیر بسزایى دارد، براى غذاهای حرام[2] نیز آثار بدی در شئون رفتار فردی و اجتماعی است. لذا در روایات، خوردن برخی از اعضای حیوانات حلال گوشت حرام دانسته شده است و از طرفی، به کم خوردن برخی دیگر از اجزای حلال سفارش شده است، که هر دو بر طبق حکمت و مصلحتی می باشد.
3. در جهت پرورش روح انسانی و کسب فضایل اخلاقی، اگر چه خوردن اجزای همچون جگر و دل حیوانات حلال گوشت از جهت بهداشتی و پزشکی برای جسم دارای فوایدی است، اما نباید از این حقیقت غافل شد که جسم به همراه روح، مایۀ رشد و تکامل انسانی می شوند. لذا در دین اسلام سفارش شده است که در خوردن گوشت و اجزای حلال آن زیاده روی نکرده و حالت حدّ وسط و اعتدال رعایت شود.[3]
بعضی از مردم به رمزهای روانی و باطنی تغذیه یا آگاهی ندارند، یا اعتنا نمی کنند و گمان مى کنند سفره هاى رنگین و لقمه هاى چرب و نرم بهترین غذاست، و حال آن که موجب قساوت قلب و بیماری های روحی و روانی می شود.
4. جسم انسان به عناصر اصلى غذایى (مواد قندى، چربى ها، پروتئین ها، ویتامین ها و مواد معدنى) نیاز دارد که مقداری از این ها را مواد گوشتی حلال - مانند جگر و دل- تأمین می کند، اما خوردن برخی از این مواد گوشتی به جهت آثار منفی که در جسم و روح دارند، سفارش به نخوردن آن شده است. در این باره به ذکر دو روایت بسنده می شود. امام علی(ع) می فرماید: «پیامبر(ص) قلوه نمی خوردند، نه این که حرام کرده باشند؛ چون نزدیک مخرج بول است»؛[4] یعنى سبب کراهت خوردن قلوه[5] از این جهت است که نزدیک محل بول حیوان است.
امام صادق(ع) می فرماید: «پیامبر اکرم(ص) گوشت دست گوسفند را دوست داشت و از ران خوشش نمى آمد؛ چون نزدیک مخرج بول است».[6]
امام رضا(ع) می فرماید: «خوردن کلیه (قلوه) گوسفند و تودلی هاى آن مثانه را تغییر می دهد».[7] تغییر مثانه عبارت از اختلال مجارى ادرار است.
5. این موارد هر چند ناظر به جسم آدمی است، ولی ارتباطی که جسم با روح دارد، یقیناً اثر منفی آن به روح نیز سرایت می کند و همین باعث مشکلاتی در رفتار و کردار انسان می شود.
6. در غذای حلال شایسته است که انتخاب خوراکی ها را میان پاکیزه و پاکیزه تر قرار داد؛ هر چند هر کدام از غذاهای حلال در علم طب دارای فوایدی هستند، همان طور که با دقت در روایات ذکر شده و روایاتی از این دست، در می یابیم که پیامبر اسلام(ص) میان غذای پاک و پاکیزه تر، غذای پاکیزه تر را انتخاب می کردند.[8]
[1]. ر.ک: نمایه «تعامل طب سنتی با دانش نوین پزشکی»، سؤال 13398.
[2]. ر.ک: نمایه های «حیوانات حرام گوشت»، سؤال 2166؛ «حکم خوردن دنبلان»، سؤال 15950.
[3]. ر.ک: نمایه «آثار منفی پرخوری»، سؤال 8474.
[4]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، محقق و مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 41، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.
[5]. امام خمینى، تحریر الوسیلة، ج 2، ص 161، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم، چاپ اول، بی تا.
[6]. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 159، شریف رضى، قم، چاپ چهارم، 1412ق؛ و ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 134، کتاب فروشى داورى، قم، چاپ اول، 1385ش.
[7]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 59، ص 321، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[8] ر. ک: غذاهای مورد علاقه پیامبر اسلام(ص)، پاسخ 20633.
حضرت فاطمه عليها السلام :
فَفَرَضَ اللّه ُ الاْيمانَ تَطْهيرا مِنَ الشِّرْكِ… وَ الْعَدْلَ تَسْكينا لِلْقُلوبِ؛
فاطمه زهرا عليها السلام :
خداوند ايمان را براى پاكى از شرك… و عدل و داد را براى آرامش دل ها واجب نمود.
من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 568
صبر به (فتح صاد) و (سکون باء) در لغت به معنی «شکیبایی» در نظر گرفته میشود و در اصطلاح، ترک شکایت به غیر خدا از رنج و درد و آلام است، نه به خدا. چنانکه خداوند تعالی ایوب(ع) را به صبری که ورزیده بود، تمجید فرمود: { إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً }[1]؛ پس اگر بنده در رفع خسرانها و ضررها خدای را بخواند، از لحاظ صبر بر او عیب و نقصی نیست.[2]
به دیگر سخن، صبر بازداشتن و منع کردن نفس است؛ با وجود جزع و اضطراب در باطن، از اظهار شکایت و گله با بیگانه و نامحرم، اما شکایت با آشنا و محرم[3] مذموم نیست.[4] پس بنده صابر نه تنها شکوه نمیکند؛ بلکه «شکر» نیز مینماید و با خدای خویش راز و نیاز میکند.[5]
عدهای گفتند که: «صبر نوشیدن جرعههای مرارت است به خرسندی؛ نه به عبوس و ناپسندی. صبر ناقص ترک شکوه است از الم و بلا و صبر کامل استقبال بلا رفتن به کمال رضا».[6]
خواجه نصیرالدین طوسی در باب صبر فرمود: «صبر در لغت حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مکروه و آن منع باطن باشد، از اضطراب و بازداشتن زبان از شکایت و نگاه داشتن اعضاء از حرکات غیر معتاد».[7]
به بیان روشنتر، صبر خودداری از جزع به هنگام رنج و درد و حادثه و بلا است. انسان شکیبا و صبور از امنیّت باطن برخوردار است و زبان شکایت از حضرت حق در حضور خلق ندارد و اعضای او چون چشم و زبان و دست و پا از حرکات غیرعادی مصون است.[8]
صاحب تفسیر کشف الاسرار در بیان لغت صبر چنین میفرماید:
«در لغت عرب حبس است و مصبوره[9] که مصطفی(ص) از خوردن گوشت او نهی کرده است، آن جانور است که در جاهلیّت او را در جایی بیافتند و وی را میزدند، تا مردار گشت؛ هم موقوذه[10] است و هم مصبوره. پس معنی{ الصَّابِرِینَ }؛ آن است که گله و نالش فرو خود گیرند و بیرون ندهند. مفسران در باب { الصَّابِرِینَ } فرمودهاند:
«اَی عَلَی مَا اَمَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَائِضِهِ وَ الصَّابِرِینَ عَلَی دِینهِمْ وَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ»؛
یعنی که بر اطاعت فرمان خداوند و به جای آوردن فرائض و دینشان وبه هرچه به ایشان از رنجها و مصیبتها و بیکامیها رسد، شکیبایانند».[11]
برخی عارفان معتقدند که تفاوت لطیفی میان تصبّر و صبر وجود دارد؛ چراکه تصبّر واداشتن نفس بر مکاره مرارات و سختیها است. یعنی کسی که دارای قدرت صبر نیست، با مجاهده نفس و کوشش فراوان و زحمت، خود را به صبر وادارد. حال آنکه صبر حبس نفس است از جزع و خواهشها بدون تکلف و تصنع. بنابراین آدمی باید بکوشد و خود را به صبر وادارد. چراکه صبر ترک شکایت از غیر خداوند میباشد.[12]
و گفتهاند صبر آن است که اگر بنده را بلا رسد، ننالد و رضا آنکه بنده را اگر بلا رسد، ناخوش نگردد؛ دهنده و ستاننده [بلا] خداوند است، تو را در این میان چه کار؟[13]
از جمله نامداران عرصهٔ عرفان، ابوطالب مکّی است که در باب صبر چنین مینگارد: «صبر سختترین چیز بر نفس و ناگوارترین امر بر طبع است. با آلام و کظم و حلم و تواضع و کتم آمیخته و در آن آداب و حسن خلق فراوان است. حبس نفس بر عبادت و شکیبائی بر قناعت و صنع رزّاق از صبر است. در خبر آمده است که همه مردمان زیانکارند؛ مگر اهل حق و شکیبایان. نیز صبر باعث رفع آزار به خلق شود و آن مقام «عادلان» است و باعث تحمل آزار خلق گردد و آن مقام «محسنین» است و از شکیبائیها یکی صبر بر انفاق و اعطای اهل حقوق است و این مقام «منفقین» است».[14]
بنابر نظر پارهای از عرفا صبر انتظار فرج از خداوند متعال است.[15] اما برخی دیگر از بزرگان به مرتبه والاتری از صبر اشاره نموده و فرمودهاند: «الصَّبْرُ أَنْ تَصْبَرَ فِی الصَّبْرِ». یعنی حقیقت صبر آن است که در صبر هم باید صابر بود؛ نه منتظر فرج. چه انتظار فرج، منافی صبر برصبر است.[16] به تعبیری دیگر، صبر آن است که در صبر، صبر کنی؛ یعنی صبر خود نبینی و در بلا صابر باشی و بلا نبینی.[17]
پی نوشت ها:
[1]. ص(38): 44.
[2]. تعریفات: 115.
[3]. منظور ذات باری تعالی است.
[4]. تسنیم المقربین: 208. «اَلصَّبْرُ حَبْسُ النَّفْسْ عَلَی جَزَعٍ کَامِنٍ عَنِ الشَّکْوَی».
[5]. منازل السائرین: 195؛ عرفان الحق: 38.
[6]. عرفان الحق: 37.
[7]. اوصاف الاشراف: 59.
[8]. بحارالأنوار: 68/ 68؛ نهج السعاده: 7/ 283؛ مستدرک سفینة البحار: 6/ 150.
[9]. هر حیوانی و صاحب روحی که آن را محاصره کنند و سپس هدف قرار دهند و بزنند تا به قتل صبر کشته شود، مصبوره گویند.
[10]. کتک زدن شدید که منجر به مرگ گردد.
[11]. کشف الأسرار: 2/ 46.
[12]. شرح اصطلاحات تصوف: 7/ 93-101؛ همچنین ن.ک: راه روشن: 7/ 153.
[13]. شرح اصطلاحات تصوف: 7/ 93.
[14]. قوت القلوب: 1/ 193-196.
[15]. تذکرةالاولیاء: 1/ 265؛ شرح تعرّف: 3/ 114؛ ترجمه رساله قشیریه: 279-280.
[16]. مصباح الهدایه: 382.
[17]. شرح تعرّف: 13؛ ترجمه الحقائق فی محاسن الاخلاق: 291
آیا افرادی که مسیحی هستند میتوانند از غیب با خبر بشوند یعنی میشود مسیحیان نیز علم غیب داشته باشند؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: تنها خداوند متعال است که به غیب و نهان دارد، اما در سایه علم غیب الهی امکان آگاهی یافتن از غیب، برای برخی بندگان صالح خداوند؛ مثل پیامبران و اولیای الهی نیز وجود دارد، زیرا آیات بسیاری از قرآن به علم غیب آنان اشاره دارد از جمله اینکه میفرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً [جن/ 26 و 27] خداوند داناى غیب است، و بر اسرار غیبى خود کسى را آگاه نمیکند، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبانى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار میدهد.» و بر اساس همین مبنا پیامبر مسیحیان یعنی حضرت عیسى(علیهالسلام) نیز به مخاطبان خود درباره علم غیبش چنین میفرماید: «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ [آل عمران/ 49] و شما را از آنچه میخورید و در منازلتان ذخیره میکنید آگاه میسازم.»
لذا اطلاع از غیب تنها در دست خداست، اما هر کسی که خدا به او اجازه دهد و راضی باشد، یعنی پیامبران الهی و ائمه اطهار بدون شک اجازه دسترسی به علم غیب را دارند، اما دیگران مثل مسیحیان نیاز به دلیلی بر اجازه و رضایت الهی دارد، که ظاهرا دلیلی در دست نیست، البته باید دقت داشت که مقصود از این علم غیب، علمی است که توسط خداوند متعال اعطا شده و در آموزه های وحیانی از آن با «علم لدنّی» نام برده می شود؛ البته علوم اعطایی خداوند متعال نیز به علم اکتسابی و لدنی تقسیم میشود که علوم اکتسابی از راه تحصیل و آموزش حاصل میشود، برخلاف علم لدنّی که خداوند بر بندگان صالح، بدون تحصیل و از نزد خود ارزانی مینماید.
در نتیجه آگاهی از غیب به معنای «علم لدنّی» تنها برای انبیا و اولیای الهی امکانپذیر است، اما اگر دایره غیب را کوچکتر نموده و مواردی؛ مانند رؤیای صادقه که در آینده محقق میشود و یا الهام و مکاشفه را نیز از مصادیق غیب بدانیم، ممکن است این مسئله برای مؤمنان عادی و حتی برخی افراد غیر مسلمان مثل مسیحیان نیز اتفاق بیفتد، چنانچه در مورد رؤیای صادقه پادشاه مصر در زمان یوسف(علیهالسلام) چنین اتفاقی رخ داد.