ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مورچه و سلیمان نبی

02 آبان 1397 توسط ریحانه

(?)

#مورچه_و_سليمان_نبی_علیه_السلام

روزي حضرت سليمان عليه السلام در كنار دريا
نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد
كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا
حمل مي كرد.

سليمان همچنان به او نگاه مي كرد
كه ديد او نزديك آب رسيد. در همان
لحظه قـ?ـورباغه اي سرش را از آب
بيرون آورد و دهانش را گشود.

مورچه به داخل دهان او وارد شد
و قورباغه درون آب رفت.

سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو
رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد
آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و
دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او
بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود
نداشت.

سليمان عليه السلام آن مورچه را طلبيد و
سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت:
«اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي
تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن
زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا
آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و
من روزي او را حمل مي كنم.

خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا
درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده
و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي
كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را
به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از
دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم
مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم
و سپس باز مي گردم و به دهان همان
قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم.

او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب
دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و
من از دهان او خارج مي شوم.

سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه
گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني
از او شنيده اي؟

مورچه گفت: آري او مي گويد:➘
#اي_خدايي كه رزق و روزي مرا درون
اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني،
رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت
فراموش نكن.(۱)

┘◄« و چون انسان را نعمت بخشيم روي
برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي
بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد.»(۲)

?| (۱) داستان انبیاء
?| (۲) سوره فصلت، آيه۵۱

@samte.khodaa

 4 نظر

نمره بیست

03 مرداد 1397 توسط ریحانه

بسم الله الرحمن الرحیم
نمره بیست
معلم ما عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر…

امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد…

آن هم نه در کلاس،در خانه…

دور از چشم همه

اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم…

نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان،  هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم…

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من…

به جز من که از خودم غلط گرفته بودم…

 من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم…

بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم…

مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت… 

چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود… 

آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند… 

اما این بار فرق داشت…

این بار قرار بود حقیقت مشخص شود…

فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم…

 چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم… 

? زندگی پر از امتحان است… 

 خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم …

تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم…  

اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد… 

آن روز چهره‌مان دیدنی ست… 

آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم… 

تا می‌تونی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند
https://sapp.ir/saeedmahdavi

 نظر دهید »

حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)

31 تیر 1397 توسط ریحانه

دوازده-سیزده سالم بود که یک شعری را از مرحوم ملااحمد نراقی حفظ کردم و تا حالا هم در ذهنم نگه داشتم، بعد دیدم که مرحوم نراقی این شعری را که گفته، براساس یک روایت است؛ ولی خیلی این روایت را زیبا شکل داده است. خلاصه اش این است: کلیم الله داشت در مصر به طور می رفت، یک پیرمرد 77-78 سالهٔ گبر و آتش پرست، در راه برای رفع خستگی نشسته بود که کلیم الله را دید، گفت: کجا می روی؟ گفت: کوه طور. آتش پرست بود، اما موسی به او نگفت به تو چه! انبیا با مردم خیلی زیبا حرف می زدند. 

کلیم، کجا می روی؟ طور! برای چه می روی؟ با خدا مناجات کنم! گفت: من چندتا پیغام دارم، به خدایت و نه به خدایم، خدا را قبول که نداشت! چندتا پیغام دارم، به خدایت می رسانی؟ گفت: آره بگو! گفت: صحبتت که با خدا تمام شد، به او بگو:

 گو فلان گوید که چندین گیرودار

 هست من را از خداییِ تو عار

 «عارم می شود که تو خدای من باشی، ننگ دارم!»؛ این یک پیغام بود.

گر تو روزی می دهی، هرگز مده!

 من نخواهم روزی ات، منّت منه

 «هی اعلام نکن که بندگان، من روزی تان را می دهم، به یکی مثل من نمی خواهم روزی بدهی»؛ این هم یک پیغام، پیغام دیگر هم بگو من نمی خواهمت!

 زین سخن آمد دل موسی به جوش

 گفت با خود تا چه گوید، حقْ خموش

 گفت شایسته است که ما این حرف ها را به خدا نزنیم! رفت و راز و نیاز کرد، عشق بازی کرد، با پروردگار حال کرد، تمام شد و سرش را پایین انداخت تا برگردد.

 گفت حق کو آن پیام بنده ام؟

 مگر آن بندهٔ من به تو سه تا پیغام نداده، پس چرا سکوت کرده ای؟ چرا نمی گویی؟

گفت موسی من از آن شرمنده ام!

 خطاب رسید: او منتظر جواب است، الآن که داری می روی، او را می بینی، به او بگو که اگر تو از من عار داری، من اصلاً از اینکه تو بندهٔ من باشی، عار ندارم و خوشم می آید که بنده دارم، آن هم تو هستی!

 گر نخواهی روزی ام من می دهم

 روزی ات از سفرهٔ فضل و کرم

 تو بگو که من روزی ات را نمی خواهم، من قطع نمی کنم و روزی ات را می دهم. من را نمی خواهی؟ من تو را می خواهم! به همهٔ ما دارد می گوید؛ حالا ما که از این فضولی ها نمی کنیم، اما با گناه فضولی می کنیم، با حرف نه! من را نمی خواهی؟ من تو را می خواهم!

 چون که موسی بازگشت از کوه طور

 طور نِی، بل قُلزُم ذَخّار نور

 به موسی گفت که پیام من را به خدا رساندی؟ گفت: من که نرساندم، خود خدا به من گفت برسان و من رساندم. گفت: چه گفت؟ گفت: این جور جواب داد:

 بود گمراهی ز ره افتاده پس

 آن جوابش بود آواز جرس

 «زنگ بیدارباش الهی زد و بیدارش کرد».

 سر به زیر انداخت لختی شرمگین

 «خب آدم خجالت می کشد که یک چیزهای دیگر گفته و یک چیزهای دیگری دارد در جواب می شنود»!

 آستین بر چشم و چشمش بر زمین

 سر برآورد آن گهی با چشمِ تر

 با دلی سوزان و قلبی پر شَرَر

 گفت ای موسی، دهانم دوختی

 از پشیمانی تو جانم سوختی!

موسیا ایمانْ مرا بر یاد ده

ای خدا پس جانِ من بر باد ده

«موسی مسلمانم کن و اگر می بینی که مسلمان نمی شوم، مرگ من را برسان که دیگر بیشتر از این از تو خجالت نکشم».

سخنرانی استاد انصاریان - اصفهان (بیت الاحزان)- 15/5/96 - ذی القعده 1438

 نظر دهید »

رفتار زیبای آيت الله ميرزا على فلسفى‏

29 تیر 1397 توسط ریحانه

? فرزند آيت الله ميرزا على فلسفى گويد: يكى از دوستان از قول ميوه فروشى نزديك منزل پدرم مى‏ گفت: رفتار ايشان جوانِ مرا متحول كرد و از بى دينى به ديندارى برگرداند. ایشان گاهى از مغازه ما ميوه مى‏ خريدند. 
? من پاكت به دست با اشتياق به جلو مى‏ دويدم كه بهترين ميوه را تقديم ايشان بكنم پاكت را با اصرار از من مى ‏گرفتند و مى‏ گفتند: من خودم بلد هستم ميوه برچينم. آنگاه يك دانه ميوه خوب يك دانه متوسط و يك دانه ميوه نامرغوب در پاكت مى‏ گذاشتند. 
? من جلو مى‏ پريدم و مى‏ گفتم حاج آقا چه مى‏ كنيد. چرا ميوه خوب بر نمى داريد؟ ایشان بدون توجه به در خواست من كار خود را ادامه مى‏ دادند و مى ‏فرمودند: ديگران هم حقى دارند.
? جوان من كه ايستاده بود و نظاره مى ‏كرد پس از رفتن ايشان با شگفتى به من مى‏ گفت: آيا چنين آدمى ممكن است؟! همين مشاهده او را اصلاح كرد و حالا نماز مى ‏خواند آن هم به جماعت.
? اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۵۸۸
? رفتار زیبای نماز گزاران به خصوص امام جماعت سبب گرایش مردم به نماز می شود
#شیوه_دعوت_به_نماز  

#داستان_نماز  

? مرکز تخصصی نماز ?

@namazmt

 نظر دهید »

تاوان دل سوزاندن

28 تیر 1397 توسط ریحانه

☘ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید.
☘ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟

ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! 

پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ.

ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، 

ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ….
☘ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ … ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. 
☘ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، 

ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ….. 
از بیانات آیت الله #فاطمی نیا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

? ➯ @khatib

?? ➯sapp.ir/khatib

? ➯ http://sapp.ir/khatib

 نظر دهید »

 شیوه علامه قاضی برای شلوغ شدن نماز میت

28 تیر 1397 توسط ریحانه

 روزى سيد على آقا قاضى با آيت ‏الله سيد محسن حكيم (مرجع مشهور تقليد) در صحن اميرالمومنين (عليه السلام) تصادفاً با هم ملاقات نمودند. در اين وقت، در صحن جنازه‏ اى را تشييع مى‏ كردند، صاحبان ميت از مرحوم علامه قاضى درخواست اقامه نماز ميت كردند.
✨ علامه قاضى، آيت‏ الله حكيم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ایشان امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضى كرده بود. مرحوم قاضى فرموده بود: «چون شما بين مردم مشهورتر هستيد، اگر اقامه نماز بكنيد، مردم زيادى جمع مى‏ شوند و اين سبب ثواب زيادى براى ميت مى‏ شود.» به ناچار آقاى حكيم اقامه کردند و علامه قاضى به ايشان اقتدا كردند.»
? اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۴۹۸ 
(یکی از ملاک های انتخاب امام جماعت محبوبیت است تا نماز جماعت شلوغ تر برگزار شود، اگر کسی اذان گویی بهتری است یا مدیریت بهتری دارد یا… که سبب افزایش نماز گزاران می شود، به خاطر خدا او را بر خود مقدم بداریم)
#شیوه_دعوت_به_نماز  

#داستان_نماز  

? مرکز تخصصی نماز ?

@namazmt

 نظر دهید »

میمون صفتان و شیر صفتان

27 تیر 1397 توسط ریحانه

بزﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ..

ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،

ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ..

ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ :

ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!!

ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ

ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ

ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ..
زﻥ ﮔﻔﺖ :

ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ!

ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ:

ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ

ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟!

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،

ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ،

ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ.

ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،

ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ،

ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!!

ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :

ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ

ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ

ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ،

هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ

ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ

ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ

ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ

ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ..

میمون صفتان ” ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ “

ﻭ

ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ ” ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ “
 @efaf.hejab

 نظر دهید »

هشدار دهنده ی مرگ

26 تیر 1397 توسط ریحانه

الإمامُ الجوادُ عليه السلام

مَرِضَ رجلٌ من أصحاب الرِّضا عليه السلام فَعادَهُ ، فقالَ ; كيفَ تَجِدُكَ ؟ قالَ ; لَقِيتُ المَوتَ بَعدَكَ ! ـ يُريدُ ما لَقِيَهُ مِن شِدَّةِ مَرَضِهِ ـ فقالَ ; أليما شَديدا ، فقالَ ; ما لَقِيتَهُ ، إنّما لَقِيتَ ما يُنذِرُكَ بهِ و يُعرِّفُكَ بعضَ حالِهِ ··· .;

امام جواد عليه السلام

يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام بيمار شد حضرت از او عيادت نمود و فرمود ; حالت چگونه است؟ عرض كرد ; بعد از [رفتن ]شما، مرگ را ديدم! ـ منظورش درد و رنجى بود كه از شدّت بيماريش مى كشيد ـ حضرت فرمود ; آن را چگونه ديدى؟ عرض كرد ; سخت و دردناك. فرمود ; تو مرگ را نديده اى، بلكه هشدار دهنده مرگ و چيزى را ديده اى كه پاره اى احوال آن را به تو مى شناساند··· .;

معاني الأخبار : 289/7 .

 نظر دهید »

یه کم فکر

25 تیر 1397 توسط ریحانه

هر وقت دیدی 

غُصه هات دارن زیاد میشن،

و قلبـ?ـت زیر بار غصه هات لِـه شده؛ 
یه کم فکـ?ــر کن؛

شاید شکـر نعمتهاتو فراموش کردی!
فقط شکـر، نعمتها رو تثبیت میکنه

@ostad_shojae

 نظر دهید »

گرگ ها

21 تیر 1397 توسط ریحانه

ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند: واقعا پر معنیه?

ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.

 ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛

 اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!

ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود

… نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود’

حال بد نیست بدانیم که

طمع، پول، قدرت ،تكبر ،فخرفروشی،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع  ميتواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.

. ..هلاکت به دست خودمان ، نه گلوله ای ، نه نیزه ای . .

@islamicmedicineshahvaladi

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 34
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اقتصاد مقاومتی
  • بارداری
  • تمثیل
  • خانواده
  • سخن عالمان
  • شبهه
  • شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • عمومی
  • قرانی
  • مناسبتی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • مهدویت حدیث
  • نهج البلاغه
  • پژوهش یار
    • فراخوان
    • مطالعه
    • معرفی سایت
    • معرفی محقق
    • معرفی نرم افزار
    • معرفی کتاب
    • مقاله نویسی
      • ارجاع دهی
      • انتخاب عنوان و موضوع مقاله
      • فهرست منابع
      • مقدمه
      • چکیده
      • کلیدواژه
  • گل و گیاه

Random photo

مقاله .خلاصه
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس