ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

لطیفه های قرآنی

04 تیر 1397 توسط ریحانه

ابوالعينا در ايام جواني وارد اصفهان شد. 

اتفاقاً مقارن ساعت ورودش، بچه‌ها سنگ‌بازي مي‌کردند و بدون نظر بر سر او سنگي زدند و سرش را شکستند. 

صورت و لباس‌هاي او به خون، آلوده گرديد.

 اين يک ناراحتي براي ابوالعينا بود.
ناراحتي ديگرش آن بود که در اصفهان دوستي داشت که مي‌خواست بر او وارد شود و چون جاي او را نمي‌دانست گردش زيادي کرد تا مقداري از شب گذشت و خانة دوستش را يافت و به آن جا نزول نمود.

 و نيز چون در خانة ميزبانش، خوراکي وجود نداشت و دکاني هم باز نبود، ناچار ابوالعينا آن شب را گرسنه به سر برد تا روز شد و به خدمت مهذّب وزير رسيد.

 وزير پرسيد:

 چه ساعتي وارد شهر شده‌اي؟ 

ابوالعينا گفت:

فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ؛در ساعت دشوار.

باز پرسيد: 

در چه روزي آمدي؟ 

گفت:

فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ؛در روز نکبت دنباله‌دار.

در پايان، سؤال کرد:

 به کجا وارد شده‌اي؟ 

پاسخ داد:

بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ؛ در محلي که هيچ حاصلي نداشت.

وزير از اين جوابها خنديد و او را از انعام خود ممنون ساخت.
???????

______

کانال تخصصی صحیفه سجادیه:

تنها کانال تخصصی در سروش ?

? @sahifehsajadieh ?

 نظر دهید »

از فرش تا عرش

03 تیر 1397 توسط ریحانه

رضا_سگ_باز(!) یه لات بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن..!!!

چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه…!
? مدتی بعد….
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد..!

چند لحظه بعد با دستبند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

رضا شروع کرد به فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود!

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام…! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید…..!“
?چمران و آقا رضا تنها تو سنگر…
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

شهید چمران: چرا؟!

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….!

تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه…..

شهید چمران: اشتباه فکر می کنی…..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

هِی آبرو بهم میده…..

تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده…..!

منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
? رضا جا خورد!….
….. رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار #گریه می کرد! 

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم #خوبی کرده؟؟؟؟
✅ اذان شد…
رضا #اولین_نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

….. سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..

رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد……! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردن ش)
? یه توبه و نماز واقعی…

 نظر دهید »

دلم...

03 تیر 1397 توسط ریحانه
دلم...
 1 نظر

دوستان خدایی

01 تیر 1397 توسط ریحانه

آرامشتـ?ـو میتونی کنار دوستهای مؤمنت بدست بیاری!
همونطور که درکنار خدا آرومی؛ 

کناردوستائی که به یاد خدا میندازنت هم آرامش میگیری؛

?چون رنگ وبوی خدا رو دارند.

@ostad_shojae

 نظر دهید »

بهلول و اجرای عدالت

01 تیر 1397 توسط ریحانه

مردی فقیر چشمش به مغازه خوراک‌پزی افتاد، تکه نانی را بالای بخاری که از سر دیگ بلند می‌شد، می‌گرفت و می‌خورد.

هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کرده‌ای، باید پولش را بدهی.

مردم جمع شدند و مرد از همه جا درمانده، بهلول را دید و او را به قضاوت دعوت کرد. 

  

بهلول به آشپز گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟

آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.

بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.

آشپز با تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟ 

بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.

? @ketab_khani

 نظر دهید »

شعر روز

31 خرداد 1397 توسط ریحانه

?ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی

?ماه پشت ابر پنهان شد گمان کردم تویی
?رد پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت…

?چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
?ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی

?هر کجا زلفی پریشان شد گمان کردم تویی
?سایه‌ ء زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت

?آتشی دیگر گلستان شد گمان کردم تویی
?باد پیراهن کشید از دست گل‌ها ناگهان

?عطر نیلوفر فراوان شد گمان کردم تویی
?چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت

?غنچه‌ای سر در گریبان شد گمان کردم تویی
?کشته‌ای در پای خود دیدی یقین کردی منم

?سایه‌ای بر خاک مهمان شد گمان کردم تویی
???????

______

کانال تخصصی صحیفه سجادیه:

تنها کانال تخصصی در سروش ?

? @sahifehsajadieh ?

 نظر دهید »

امام و احترام به سائل

28 خرداد 1397 توسط ریحانه

امام حسين عليه السلام ، هنگام بخشش به سائل دچار شرم و حيا مى شدند و بر او رقت مى كردند. حكايت يك عرب باديه نشين كه از امام ضمن خواندن ابياتى درخواستى كرد، از آن جمله است . حضرت وارد خانه شدند و چهار هزار درهم در عبايشان پيچيدند و آن را به خاطر شرم و حيا از سائل از شكاف در خانه به او دادند و گفتند: بگير، من از تو معذرت مى خواهم كه اگر در آينده مال و ثروتى به دست آورديم ، ابر رحمت ما بر تو خواهد باريد؛ اما چه كنم كه زمانه متحول است و ما از مال و دنيا اندكى داريم .

نمونه ديگر اين كه امام به سائلى هزار (درهم ) دادند. سائل آن را گرفت و شروع به شمارش آن كرد. خازن آن حضرت به او گفت : مگر چيزى فروخته اى كه بهاى آن را با دقت مى شمارى ؟ گفت : بله ، آبروى خود را داده ام . امام فرمود: سه هزار به او بدهيد. هزار براى اينكه سائل است . هزار درهم براى آبرويش و هزار هم براى اينكه نزد ما آمده .
نمونه سوم ؛ شخصى نامه اى به امام داد. امام حسين عليه السلام قبل از خواندن آن فرمودند: خواسته ات برآمده است . كسى از امام پرسيد: آيا ملاحظه فرموديد در نامه چه نوشته است ؟ امام فرمود: خداوند از انتظار او در نزد من به مقدارى كه نامه را بخوانم ، سؤ ال خواهد كرد.
اين صفت خاص در امام به حدى بود كه حتى وقتى مى خواست به جاهلى هم مطلبى را بياموزد، از او شرم مى كرد. در روايت است كه امام پيرمردى را ديد كه وضو را بخوبى بلد نيست ، امام خواست به او ياد بدهد، اما از اينكه او تحقير شود، حيا مى كرد. به او فرمود: من و برادرم نزد تو وضو مى گيريم ، آنگاه تو بگو وضوى كداميك بهتر است . امام حسن و امام حسين عليهما السلام وضو گرفتند و آن مرد صحرانشين گفت : هر دوى شما خوب وضو مى گيريد، اما اين من هستم كه وضو گرفتن را بلد نبودم .

منبع کتاب خصایص الحسینیه

 نظر دهید »

ضرب المثل های قرآنی

26 خرداد 1397 توسط ریحانه

آیه :سوره صافات آيه 180 :

سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ.
ترجمه فارسی :

منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت (و قدرت) از آنچه آنان توصيف مي کنند.
ضرب_المثل :

گل بي عيب خداست.
#English :

exaltations be to your lord, the lord of might, above that they describe.
???????

______

کانال تخصصی صحیفه سجادیه:

تنها کانال تخصصی در سروش ?

? @sahifehsajadieh ?

 نظر دهید »

درسنامه

24 خرداد 1397 توسط ریحانه

?اگر به دیگران کمک کنید ، به شما کمک می شود.

?طبیعت بدهی های خود را می پردازد، 

این قانون ریاضی است و کل زندگی ریاضی است 

???

? نسیم وحی ?

?? @mfatematozzahra

? اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج ?

 نظر دهید »

بنده بودن و گیلاس

24 خرداد 1397 توسط ریحانه

عمادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است؛

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
باد، باعث طراوتش میشود،

آب، باعث رشدش میشود،

و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد.
?اما …

به محض پاره شدن آن بند؛

و جدا شدن از درخت،
آب، باعث گندیدگی؛

باد باعث پلاسیدگی؛

و آفتاب باعث پوسیدگی

و ازبین رفتن طراوتش میشود!
?بنده بودن یعنی همین،

یعنی بند به خدا بودن،

که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود.
پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.
✋اتصالتان با خدای بزرگ مستدام باد?

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 34
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اقتصاد مقاومتی
  • بارداری
  • تمثیل
  • خانواده
  • سخن عالمان
  • شبهه
  • شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • عمومی
  • قرانی
  • مناسبتی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • مهدویت حدیث
  • نهج البلاغه
  • پژوهش یار
    • فراخوان
    • مطالعه
    • معرفی سایت
    • معرفی محقق
    • معرفی نرم افزار
    • معرفی کتاب
    • مقاله نویسی
      • ارجاع دهی
      • انتخاب عنوان و موضوع مقاله
      • فهرست منابع
      • مقدمه
      • چکیده
      • کلیدواژه
  • گل و گیاه

Random photo

تازه های نشر
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس