بین دو نماز، کتاب مفاتیح را باز می کنم، دعای آقای ابوحمزه را پیدا می کنم و شروع می کنم به خواندن..
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک
خدایا ادب مکن مرا به عقوبتت.
همین که گفتم عقوبتت، زمین لرزید.
ترسیدم، قلبم لرزید.
برگشتم دوباره خواندم
الهی!! الهی !!الهی!! ادب مکن مرا به عقاب خودت و اشک ریختم..
الهی به حالِ منِ بیچاره رحمی..
حالِ من، مثل بچه ای می ماند که با بدو بدو کردن و شیطنت خودش را در جوی آب پر از لجن انداخته است و بدنش پر از زخم های ریز و در شت شده است و حالا باید خودش را به مادر برساند و اگر مادر تنبیهش کند رمقی برایش نمی ماند.
خدای خوبم!!! من با نافرمانی ات و حلقه به گوشِ شیطان بودن، خودم را در منجلاب گناه انداخته ام، روحم زخمی است، ذلیلم و توانِ تنبیه را ندارم، به مهربانی ات محتاجم، دستِ نوازشت را می خواهم.
الهیییییییییییی..
لا تؤدبنی بعقوبتک.
تؤدبنی به مکتبِ مادر پهلو شکسته.
تؤدبنی به مکتبِ گنجینه ی وفاداری.
تؤدبنی به مکتبِ سپهدار ِ شهید اشک.
تؤدبنی به مکتبِ عشق
دستم را روی دلِ زمین می گذارم، انگار دلش دیگر نمی لرزد, آرام گرفته است..
الهی العفو..
✍ به قلم: مهاجری
#ارسالی_از_کاربران
#دعای_ابوحمزه
@tollabolkarimeh