آتیست
آتِیستها در انکار خدای هستی میکوشند. در یکی از کلیپهای منتشر شده از ایشان، گوینده با تصادفی خواندن پیدایی جهان، در پی انکار خدای هستی است. چنین ادعا کنندهای، در هیچ مورد دیگری بر این باور هست که چیزی تصادفی رخ داده باشد؟ اگر بوی سوختنی، صدای زنگ، حرارت و … را ببیند، به دنبال علت نمیگردد؟!
آتِیستها در انکار خدای هستی میکوشند، حتی با تولید و انتشار کلیپهایی در این زمینه بسیار تلاش میکنند و در شبکههای اجتماعی میپراکنند. در یکی از کلیپهای منتشر شده از ایشان، گوینده با تصادفی خواندن پیدایی جهان، در پی انکار خدای هستی است. گوینده با ارجاع به فرضیهی بیگ بنگ! معتقد است که جهان، آفرینندهای نداشته و همه چیز از یک انفجار شروع شده و پس از آن و در طی میلیاردها سال بر اثر تصادف، جهان کنونی، بدین شکل درآمده است. این که جهان معلولی است که باید به دنبال علتش بود، در باور اینان بی معناست.
این فرضیه بر پایه ی اصالت حس به تبیین پدیدارهای جهان می پردازد. در نگاه حسیون «تصورات فطری ذاتی معنا ندارد. ذهن در ابتدا به منزله لوح سفید و بی نقشی است و به تدریج از راه حواس خارجی و حواس داخلی نقشهایی را میپذیرد. کار عقل جز تجرید و تعمیم یا تجزیه و ترکیب آنچه از راه یکی از حواس وارد ذهن میشود چیزی نیست. تمام تصورات ذهنی بدون استثناء صورتهایی هستند که ذهن به وسیله آلات حسیه از یک پدیده خارجی از قبیل سفیدی و سیاهی و گرمی و سردی و نرمی و درشتی و غیره، یا از یک پدیده نفسانی از قبیل لذت و رنج و شوق و اراده و شک و جزم و غیره عکسبرداری نموده و سپس با قوه تجرید و تعمیم، از آنها «معانی کلیه» ساخته و با قوه تجزیه و ترکیب، صور گوناگونی از آنها پدید آورده است: سر دسته این جماعت، جان لاک انگلیسی است و این جمله- که گفته شده است ضرب المثل لاتینی است- از وی در این باب معروف است: «در عقل چیزی نیست که قبل از آن در حس وجود نداشته باشد». روی این نظریه، عناصر اولیه عقل بشر منحصر است به آنچه از راه یکی از حواس خارجی یا داخلی وارد ذهن شده است»[1].
در نقد این ادعا میتوان گفت:
تصادف در ریشهایترین معنای خود، وقوع رخدادی است بدون هیچ علت یا دلیلی؛ بنابراین گفته میشود جهان بدون دلیل و بدون هیچ علت پیشینی وجود آمده است. در این معنا، هر رخدادی در هر زمانی ممكن است اتفاق بیفتد و جستوجوی علت آنچه اتفاق میافتد، لزومی ندارد. اگر هر چیزی با تصادف اتفاق افتاده باشد، در این معنا، علم ناممكن خواهد بود.[2] گویندهی این ادعا (تصادفی بودن جهان کنونی) اگر در بیانش جدی باشد، قول خود را بیاعتبار ساخته است؛ چون در هر استدلالی، بین مقدمات استدلال و نتیجه ی آن رابطه ی ضروری وجود دارد و قانون علّیّت چیزی جز همین رابطهی ضروری بین دو چیز نیست. اگر جهان هستی با این همه قوانین دقیق فیزیکی و متافیزیکی که برخی از آن به صید حس و علم در آمده، همه و همه تصادفی، بدین شکل درآمده و نیروی سرشار از شعور و بیکرانی در پس آن نیست و اگر در پس این همه واقعیت حقیقتی نیست، چرا در پس مقدمات فرضی گوینده باید حقیقتی باشد؟
در تعریف علت گفته شده:
علت آن چیزی است که با وجودش، دیگری، لباس وجود میپوشد و با رفتنش، دیگری معدوم میشود و در مقابل معلول آن است که ضروری شدن وجودش در گرو غیر (علت) است که با وجود علتش هست و با نبودش نیست میشود[3]. «حکماى اسلامى مى گویند در ابتدا که انسان متولّد مى شود، حتّى همان اصول تفکّر را هم ندارد، ولى اصول اوّلیه تفکّر که بعد پیدا مى شود، از راه تجربه پیدا نمى شود، از راه استدلال هم پیدا نمى شود، از راه معلّم هم پیدا نمى شود، بلکه همین قدر که انسان دو طرف قضایا (موضوع و محمول) را تصوّر کند، ساختمان ذهن اینطور است که بلافاصله بهطور جزم حکم به رابطه میان موضوع و محمول مى کند. مثلًا اگر بگوییم «کل از جزء بزرگتر است» افلاطون میگوید این را مانند همه مسائل دیگر از ازل روحها مى دانستهاند؛ کانت میگوید در اینکه میگوییم «کل از جزء بزرگتر است» یک سلسله عناصر ذهنى فطرى هست که در ساختمان آن دخالت دارد؛ یک مقدارش از بیرون گرفته شده و یک مقدارش از خود ذهن است؛ حکماى اسلامى میگویند نوزاد وقتى که به دنیا میآید هیچ چیز نمیداند، حتّى قضیه مذکور را هم نمیداند چون تصوّرى از «کل» ندارد، تصوّرى هم از «جزء» ندارد؛ ولى همینقدر که تصوّرى از کل و تصوّرى از جزء پیدا کرد و این دو را برابر هم گذاشت دیگر بدون نیاز به دلیل و معلّم و تجربه حکم میکند که «کل از جزء بزرگتر است»[4]. آیا اصل و قانون علیت چیزی جز این است؟!
جهان هستی اگر تصادفی، به وجود آمده باشد؛ یعنی علتی ندارد و یا به عبارتی معلول هیچ چیز دیگر نیست، چنین ادعا کنندهای، در هیچ مورد دیگری بر این باور هست که چیزی تصادفی رخ داده باشد؟ اگر بوی سوختنی، صدای زنگ، حرارت و … را ببیند، به دنبال علت نمیگردد؟! اگر در هر جای این جهان برای هر رخدادی به دنبال علت است، در این صورت این سوال پیش میآید که این جهان هست شده، آیا خود علت هستی خود است و یا خیر؟ اگر خود علتِ هستی خود نباشد؛ یعنی معلول دیگری است که با تصادف نمیخواند. اگر خود علت خود گردد؛ یعنی در آن واحد، جهان، هم علت و هم معلول خود باشد که عقلا محال است؛ زیرا دو ضد در یک اقلیم زمانی و مکانی نگنجد و از سویی باز که اصل علیت را پذیرفته است. نکته ی آخر، آنکه، آنان که با تصادفی خواندن پیدایی جهان در پی انکار پدیدآورنده ی جهان اند، آیا می توانند پاسخ دهند که همان مواد اولیه، ریز ذرات و یا هر چیز دیگری که با انفجار در راهی طولانی، این جهان را شکل داده، خود از کجا آمده است؟
_____________________
[1]. http://lib.motahari.ir به نقل از: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 6، صص 251 - 253.
[2]. http://dinonline.com/doc/article/fa/7515 به نقل از: مقالهی «تصادف»(chance) از مدخلهای «دانشنامه علم و دین» است به سرویراستاری جی. ونتزل وِرد وان هویستین.
[3]. صدرالمتالهین، شواهد الربوبیة، مرکز نشردانشگاهی، تهران، 1360، ص 68.
[4]. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa22459# به نقل از: مجموعه آثار، ج 3، ص 477.