تجربه ای در فرزندآوری
بنده وقتی ازدواج کردم به طور ناگهانی همسرم بیکار شد خیلی قرض وقسط داشتیم ودر این بین باردار شدم ..اما هرگز نه به ذهن خودم نه همسرم این نیومد که از کجا بیاریم خرج بچه رو بدیم.
۴سال بعد کار همسرم درست شد البته من دخترم رو باردار بودم یعنی بچه دومم، از برکت وجودش کار همسرم درست شد ..
بعد از اینکه حضرت اقا فرمودن که جمعیت ما کمه و ازتون میخوام که بچه بیارید ..دخترم که ۴ساله شد به خاطر امر رهبری که ولایت دارن بر ما، فرزند سوم هم باردارشدم گفتم اگه پسر باشه علی اقا واگه دختر باشه فاطمه خانم نام گذاری کنم ..
وقتی بچه سوم وباردارشدم خیلی حرفها شنیدم وخیلی ها سعی در تمسخر ما رو داشتن ..یه عده میگفتن بچه زیاد داشته باشی دیگه جات هیجا نیست..با وجود اینکه همسرم بیشتر وقتها ماموریته و مسیولیت زندگی با خودمه..
اما من ذره ای حرف دیگران برام مهم نبود ..اینقد که الان اطرافیانم اشتیاق پیدا کردن بچه دار بشن ..
میخوام به اونهایی که دوست دارن بچه دار بشن ولی ته دلشون از حرف دیگران خجالت میکشن بگم که اونایی که ماهارو مسخره میکنن فقیرن ..فقر فرهنگی واعتقادی دارن …اونا برای زندگیشون هدف ندارن ..اگرهم داشته باشن هدفهای پوچ هست ..اما هدف ما اطاعت امر ولی هست ..اینکه فرزندانی بیاریم تا به لطف خدا سربازان اقا بشن ..
پس باید برا یه همچین ادمهایی دعا کنیم تا اونها هم هدایت بشن من الان سه تا بچه دارم اقا مهدی ..زهرا خانم ..علی اقا ..وانشاءالله به لطف اقا تصمیم داریم بچه چهارم هم به دنیا بیاریم ..
اگه خدالایق بدونه تا امانتهاشو دسته ما بسپاره …
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1