خاطرات همسر امام، به قلم خودش
?ماجرای خواستگاری?
?… امام تا بیستوشش سالگی در قم به تنهایی مشغول تحصیل بود و بههمان مقدار پولی که از خمین برایش میرسید قناعت میکرد و شهریه آقایان را قبول نمیکرد و تا آخر هم قبول نکرد دوستی داشت …[ به نام ] آقای سید محمد صادق لواسانی و برادر بزرگش آقای سید احمد لواسانی [ که] از دوستان پدرم بودند. اقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال میکند چرا ازدواج نمیکنید؟ جواب میشنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی میگوید: دختر آقای ثقفی… همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا … دیده بود. وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی میگوید دختر آقای ثقفی، به قول خود آقا گویی آقا مهر محبت به دل او میخورد… روزی آقای سید احمد لواسانی آمد پیش پدرم و اظهار میل خودش و آقا روح الله را مطرح نمود یعنی برای ایشان خواستگاری کرد …
خوب فکر کنید دختری که این گونه زندگی کرده است چگونه زن طلبهای میشد که از نظر معیشتی به اصطلاح هشتش گرو نه بود … دختری که با آن روش پرورش یافته است با طلبهای از قصبه دور افتاده خمین کجا و تهران کجا! … بالاخره مسئله خواستگاری طرح شد، آقا یعنی امام سیدی بود ساده و بیآلایش، دارای عمامه با نعلینی کهنه و لباسی از کرباس، قیافه معمولی و لاغر ( اول بار او را اینگونه دیدم ) آمده بود تا دختری با آن خصوصیات را که اشاره کردم ببیند و بپسندد.?
————————————-
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 21-28