خنده آقا
? هر چقدر خندۀ آقا(آیت الله بهجت) شیرین بود، اخمش دلمان را میلرزاند. یک راههایی برای ادب کردن ما داشت که خیلی سخت بود. یکیاش این بود که با ما حرف نمیزد. میفهمیدیم آقا از دستمان ناراحت است. سعی میکردیم بیشتر کنارش باشیم و دلش را بهدست بیاوریم. مثلاً برایش نان میخریدیم یا کاری برایش انجام میدادیم. ولی اگر بنا به این بود که ما را ادب کند، واقعاً با ما هیچ حرفی نمیزد. فقط جواب سلاممان را میداد.
گاهی سه چهار روز، یک هفته یا بیشتر میگذشت و آقا هنوز ما را تحویل نمیگرفت. یک روز مثلاً داشتیم برای درس میآمدیم، جلوی درِ منزل، آقا برگشتند و گفتند: «آدم نباید این قدر متلوّن باشد. هر روز یک جوری باشد».
اینجور کنایهها باعث میشد ما سریع خودمان را جمعوجور کنیم و بفهمیم کارمان از کجا لنگ شده. با دیگران نشستنها توی روحیات ما تأثیر میگذاشت و از دستورات عملی دور میشدیم. این را فوراً آقا میفهمید. گوشی را میداد دستمان که: فلانی حواست نیست ها!
(براساس خاطره یکی از شاگردان)
✅ Sapp.ir/bahjat_ir
✅ eitaa.com/bahjat_ir
✅ Gap.im/bahjat_ir
✅ iGap.net/bahjat_ir??