دلامون همیشه با همدیگه اس
بسم الله الرحمن الرحیم
یک سال از عروسیشان میگذشت؛ سفره افطار را چید؛ تلفن زنگ خورد؛ شوهرش بود.
- سلام آقا، چرا دیر کردی؟
- سلام عزیزم، امشب افطار نمی تونم بیام؛ یه مشکل کاری برام پیش اومده؛ بعداً بیام برات تعریف میکنم؛ زنگ زدم منتظرم نباشی.
سر سفره نشست؛ اذان شد؛ اولین شب ماه رمضان زندگی مشترکشان، تنها افطار کرد؛ اشک گوشه چشمانش حلقه زد؛ نزدیک سحر شوهرش به خانه برگشت؛ آرام ساکش را جمع کرد تا خانمش از خواب بیدار نشود؛ فاطمه با صدای زنگ ساعت از جا پرید؛ شوهرش ساک به دست بالای سرش ایستاده بود؛ اخمهایش در هم رفت و گفت: آقا افطار که تشریف نیاوردید؛ حالا نیومده کجا تشریف میبرید؟ احمد ساکش را روی زمین گذاشت و دو زانو کنار فاطمه نشست؛ پیشانیاش را بوسید و گفت: «عزیز دلم، دست خودم نیست؛ دریکی از شهرهای مرزی ناامنی شده، به منم مأموریت دادن باید برم؛ فکر کنم تا آخر ماه رمضان اونجا باشم. خونه تنها نمون. یا برو خونه بابام یا بابات، هر کدوم راحتتری؛ اینطوری خیالم از بابت شما راحت میشه.
بغض گلوی فاطمه را گرفت و درحالیکه صدایش میلرزید گفت: ولی این اولین ماه رمضانیه که باهم هستیم؛ کاش حداقل افطار و سحرا پیش هم بودیم؛ احمد دستش را روی قلبش گذاشت و آرام گفت: عزیزم، هر چقدرم از هم دورباشیم؛ امّا دلامون همیشه با همدیگه اس؛ حالا خانم نمی خوای به ما سحری بدی؟
فاطمه سفره سحر را چید؛ هر دو کنار هم روبهقبله سر سفره نشستند؛ فاطمه غذا از گلویش پایین نمیرفت؛ احمد دستش را دور بازوی فاطمه گرفت؛ صورتش را به صورتش چسباند و گفت: خانم خانما غصه نخور؛ تا رو تو برگردونی من برگشتم؛ اینطوری غذا بخوری لاغر می شیا! اونوقت می گن شوهرش خسیسه! شما دوست نداری که پشت سر من حرف مفت بزنن؟ ها! دوست داری؟! فاطمه ناخودآگاه گره ابروهایش درهمرفته بود؛ احمد رویش را بوسید و قلقلکش داد؛ اخمهای فاطمه از هم باز شد؛ احمد خندید و گفت: آهان، حالا خوب شد؛ شما که ناراحت باشی دلم می گیره؛ حالا سحری تو بخور.
هر شب باهم تلفنی صحبت میکردند؛ احمد شب بیستم ماه رمضان گفت: فاطمه جان سعی میکنم برا راهپیمایی روز قدس خودمو برسونم؛ شاید بتونم دل خانمم رو هم به دست بیارم؛ دو شب گذشت؛ احمد نه زنگ زد، نه به تلفنش جواب میداد؛ بالاخره روز سوم از محل کارش تماس گرفتند و گفتند: احمد، شب بیست و یکم به شهادت رسیده است؛ احمد، روز جمعه آخر ماه رمضان روی دستهای مردم در راهپیمایی روز قدس شرکت کرد.
#حیات_طیبه_97
@saeedmahdavi