ذکر مصیبت شهید مطهری بر طفل شیرخوار اباعبدالله(ع)
?امام حسین(ع) پیام خود را نه روی سنگی نوشت و نه حجّاری کرد. آنچه او گفت، در هوای لرزان و در گوش افراد طنین انداخت اما در دلها ثبت شد به طوری که از دلها گرفتنی نیست.
?اباعبدالله(ع) در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استنصار میکرد، باز هم یاور میخواست، یاورهایی که بیایند کشته بشوند نه یاورهایی که بیایند نجاتش بدهند. امام حسین(ع)، دیگر بعد از کشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شک نمیخواهد زنده بماند ولی یاور میخواست که باز هم بیاید کشته بشود. این است که حضرت «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی» میفرمود.
?اینجاست که طفل شیرخوارشان را به دست ایشان میدهند. این طفل در بغل عمهاش زینب(س)، خواهر مقدس اباعبدالله(ع) است. حضرت این طفل را در بغل میگیرد. اباعبدالله(ع) نفرمود خواهر جان! چرا در میان این بلوا، در فضایی که هیچ امنیتی ندارد و از آن طرف تیر پرتاب میشود و دشمن کمین کرده، این طفل را آوردی، بلکه او را در بغل گرفت و در همین حال تیری از سوی دشمن میآید و به گلوی طفل مقدس اصابت میکند.
?اباعبدالله(ع) چه میکند؟ ببینید رنگآمیزی چگونه است؟ تا این طفل اینچنین شهید میشود، دست میبرد و یک مشت خون پر میکند و به طرف آسمان میپاشد که ای آسمان ببین و شاهد باش!
?در آن لحظات آخر که ضربات زیادی بر بدن مقدس اباعبدالله(ع) وارد شده بود که دیگر روی زمین افتاده بود و بر روی زانوهایش حرکت میکرد و بعد از مقداری حرکت میافتاد و دوباره برمیخاست، ضربتی به گلوی ایشان اصابت میکند.
?نوشتهاند باز دست مبارکش را پر از خون کرد و به سر و صورتش مالید و گفت: من میخواهم به ملاقات پروردگار خود بروم. اینها صحنههای تکاندهنده صحرای کربلاست، قضایایی است که پیام امام حسین(ع) را برای همیشه در دنیا جاوید و ثابت و باقیماندنی میکند.
استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص350،351