مصلحت بدونه خودش میده
با اهدای سلام.
اوایل که ازدواج کرده بودم دوره نامزدی شوهرم پرسید چند تا بچه دوست دارم
گفتم ۴ تا ☺?☺?
تعجب کرد گفت چه خبره گفتم دوستدارم دو تا دختر ??باشه دو تا پسر ??، تابچه هاشون عمو و خاله، دایی و عمه داشته باشن . ومثل خونواده ما کم جمعیت نباشن.
همون اوایل دوست داشتم بچه دار بشیم تا سن بچمون به من نزدیکتر باشه همینجوریش هم دیر ازدواج کرده بودیم ولی شوهرم میگفت زوده بعد سه سال تصمیم گرفتیم بچه دارشیم برای اینکه هر جور لقمه ای نخورم اوایل پنهان کاری میکردیم
بعد دیگه یواش یواش معلوم شد.
از دوستام شنیده بودم رفتن غربالگری گفتن قلب بچه شون درست کار نمیکنه تصمیم گرفتم غربالگری نرم اخه موقع ماها غربالگری نبود هنوز جنسیتاهم معلوم نمیشد مگه چی شد بدنیا نیومدیم، دکتر گفت باید امضابدم که خودم غربالگری نخواستم، گفتم باشه،۵،۶ ماهی میگذشت که یهویی دیدم حالم یه جوری میشه منتظر شدم شوهرم از ماموریت برگرده باهم بریم دکتر .
با خوشحالی زیاد مثل همیشه رفتم پیش دکتر گفت سونوگرافی برم، ولی زود جوابو بیار منم گفتم حالا تانوبت بدن طول میکشه بعد ۴ روز رفتم دکترگفت خانم بچتون قلبش نمیزنه مگه دکترت بهت نگفته ، گفتم نه. نمیدونستم چجوری به شوهرم بگم همین که اومدم بیرون یه راست رفتم کلیدماشینو گرفتم های های گریه میکردم شوهرم گفت چی شده گفتم ریحانه زهرا دیگه پیشمون نیس.
دکتر خودمو دیدم گفتم چرا نگفتین گفتن خیلی سرحال و شاد بودی نخواستیم حالت خراب بشه . خیلی بی انصافی کردن.
اخرسرم پیش پرستارا میگفت این چون غربالگری نرفته بهمین خاطر بچش سقط شد.
یه جوری حرف میزد نعوذبلاه خداست.
خیلی ناراحت بودم ولی شوهرم دلداریم میداد میگفت خدا مصلحت بندهاشو بیشتر میدونه.
یکی از دوستان گفت خالق همه چیز خداست حرفاش کمی دلمو آروم کرد.
دلم گرفته بودم بعد چند ماه گفتیم بریم زیارت، حرم امام رضا (ع)و خواهرشون
بعد برگشتن از مشهد رفتیم حرم حضرت معصومه علیه السلام ،نزدیک صریح طبقه پایین بودم یهو دیدم دوتا خانم جوان بغلشون بچه های کوچولو اومدن برای زیارت از اون موقع هروقت بچه میدیم متاسفانه ناراحت میشدم.میگفتم بچه منم میموند همین سن وسالا میشد. واین احساس اذیتم میکرد.
بعد چند لحظه دیدم یه بچه کوچولو دیگه باظاهری ناجور و عقب مونده اومد از کنارم رد شد اون وقت به خودم اومدمو گفتم اینجوریشو میخواستی؟؟؟
اونقد تو خونه گفته بودم دیگه شوهرمم میگفت ۴ و ۵ تا بچه داشته باشیم
یروزی پیش برادرش گفت یه دونه بچه چیه باید این زمونه ۴تا بیشتر بچه داشته باشیم. داداشش اینا هم مسخرش میکردن. میگفتن یدونه بچه اونقد خواسته داره نمیشه همه چیو براش مهیا کرد. در حالی که کمی به اطرافمون نگاه کنیم میبینیم اونایی که بیشترین بچه رو دارن موفق ترن
بیاید دعا کنیم برای اونایی که دوست دارن ***اگه خدا مصلحت بدونه* **بچه دار بشن.????