ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

​از کار فرهنگی خسته نشو...

30 دی 1396 توسط ریحانه

☑️به زنبور عسل نگاه کن

در آرامش کامل، با خونسردی، بدون نگرانی، تمام تمرکزش را صرف تولید عسل می کند.

نگران آینده نیست که نکند عسل هایی که تولیدمیکند  مصرف کننده نداشته باشد.

?عسل تولید می کند، چرا که وظیفه اش تولید عسل است.

نگران این همه کارخانه چیپس و پفک هم نیست.

نگران این همه تبلیغات رسانه ای که از چیپس و پفک هم می شود، نیست.

?نگران تغییر ذائقه مصرف کنندگان هم نیست.

تمام همّ و غمش، فقط و فقط تولید عسل است.
تو عسلت را تولید کن!

نگران مخاطب نباش!

عسل شفاست…

مطابق فطرت انسانی است…

بنابراین همیشه مخاطب دارد.

اگرچه مخاطبش دیر بفهمد که شفایش در عسل است…

 نظر دهید »

دلنوشته

29 دی 1396 توسط ریحانه

…بذری که با دستان مهـ?ـربانت در باغچه دنیا کاشتی و هر روز با آبپاش عشـق از زلالِ معرفت، سیرابش کردی…

نزدیک است که سر از خاک بَر آوَرَد?و…

چشمانش روشـ☀️ـن شود به تبسمِ خورشیدِ رویت…

و پس از آن…

آنقـــدر قد بِکِشد تــا به آرزوی دلــش برسد و…

فَـــدایت شود…

سلااا✋اام 

صبح روشــنت بخیر☺️

باغبان عشـــق

 نظر دهید »

 اندرزهاى عيسى عليه‏ السلام

29 دی 1396 توسط ریحانه

‏حضرت عيسى عليه‏ السلام از كنار خانه‏ اى عبور مى‏ كرد، از آن جا صداى ساز و آواز و كف زدن مى‏ آمد، پرسيد: اين جا چه خبر است؟ گفتند: عروسى است، و امشب به اين خانه عروس مى‏ آورند.  

?عيسى عليه ‏السلام به نزديكان خود فرمود: امشب عروس مى ‏ميرد (و شادى اين‏ها به عزا مبدل مى ‏شود.)  

?آن شب فرا رسيد و حادثه تلخى رخ نداد، فرداى آن شب به عيسى عليه‏ السلام گفتند: آن عروس زنده است.  

?عيسى عليه ‏السلام با همراهان به در خانه او رفت، شوهر عروس از خانه بيرون آمد، عيسى عليه ‏السلام به او فرمود: از همسرت بپرس امشب چه كار خيرى انجام داده است؟ او نزد همسرش رفت و همين سؤال را پرسيد، همسر گفت: فقيرى هر شب جمعه به خانه ما مى ‏آمد و غذا مى ‏طلبيد. ديشب آمد و غذا طلبيد، كسى جواب او را نداد، فقير گفت: برايم سخت است كه سخنم را نمى ‏شنويد، اهل وعيالم امشب گرسنه مانده ‏اند. من برخاستم وبا اكراه مقدارى از غذاهايى كه در خانه وجود داشت به او دادم.  

?عيسى عليه ‏السلام كه در آن جا حاضر بود، به عروس گفت: از آن جا كه نشسته ‏اى برخيز و دور شو، او برخاست و كنار رفت، ناگاه حاضران ديدند يك مار بزرگ در زير فرش او، در حالى كه دُم خود را به دندان گرفته وجود دارد.  

?عيسى عليه ‏السلام به عروس گفت: به خاطر صدقه ‏اى كه دادى، از گزند اين مار مصون ماندى. (و گرنه بنا بود اين مار تو را نيش بزند و بكشد.)(بحار، ج 14،ص 324)

***

  عيسى عليه‏ السلام براى حواريون (ياران نزديكش) غذايى آماده كرد، آن‏ها آن غذا را خوردند، پس از غذا، خود حضرت عيسى عليه‏ السلام برخاست و دست ‏هاى آن‏ها را شست.  

?حواريون عرض كردند: اى روح خدا! سزاوارتر اين است كه ما اين كار را انجام دهيم. حضرت عيسى عليه ‏السلام فرمود: من با شما چنين رفتار كردم تا شما نيز نسبت به شاگردان خود، چنين رفتار كنيد و آداب تواضع را رعايت نماييد.(مجموعه ورام، ج 1،ص 83)  

  ***

 روزى حضرت عيسى عليه ‏السلام ديد پيرمردى بيل به دست گرفته و زمين را بيل مى‏ زند و براى كشاورزى آماده مى ‏سازد، گفت: خدايا! آرزو را از دل اين پيرمرد بيرون كن.

?پس از لحظه‏ اى ديد آن پيرمرد، بيل را كنار انداخت، در همان جا بر زمين دراز كشيد و خوابيد. عيسى عليه‏ السلام عرض كرد: خدايا! آرزو را به اين پيرمرد باز گردان. ناگه ديد پيرمرد برخاست و بيل خود را به دست گرفت و مشغول بيل زدن و كار كردن شد.  

?عيسى عليه‏ السلام نزد آن پيرمرد آمد و پرسيد: چرا در آغاز كار مى‏ كردى، سپس بيل را كنار انداختى و خوابيدى، پس از لحظه ‏اى برخاستى و مشغول كار شدى؟  

 

?پيرمرد گفت: وقتى مشغول كار بودم، ناگاه فكرى به ذهنم خطور كرد، به خود گفتم: تا كى مى ‏خواهى كار كنى؟ با اين كه پير هستى و عمرت به لب ديوار رسيده است؟ از اين رو بيل را كنار افكندم و خوابيدم، در اين هنگام با خود گفتم: تو تا زنده هستى نياز به كار كردن دارى تا هزينه زندگيت را تأمين كنى، از اين رو برخاستم و مشغول كار شدم. (مجموعه ورام، ج 2،ص 272)

?آرى اميد و آرزو در حد خود، خوب است و موجب حركت مى ‏شود و اگر نباشد موجب تنبلى خواهد شد.

 نظر دهید »

کرامتی از آیت الله کشمیری (ره) 

28 دی 1396 توسط ریحانه

مرحوم قاضى(رحمة الله علیه) نقل فرمود:
« روزى در محضر آقاى حاج سیّد مرتضى كشمیرى (رحمة الله علیه) براى زیارت مرقد مطهّر حضرت اباعبدالله الحسین‏ (علیه السلام) از نجف اشرف به كربلاى معلّى رفتیم و بدواً [ = در ابتدا]در حجره‏اى كه در مدرسه بازار بین‏الحرمین بود وارد شدیم.
این حجره منتهى الیه پله ‏هایى بود كه باید طى شود. مرحوم حاج سیّد مرتضى از جلو و من از عقب سر ایشان حركت كردم. چون پله‏ها به پایان رسید و نظر بر در حجره نمودیم، دیدیم كه مقفّل [= قفل شده ] است. مرحوم كشمیرى نظرى به من نموده و گفتند: مى‏گویند هر كس نام مادر حضرت موسى را بر قفل بسته بخواند باز مى‏شود. مادر من از مادر حضرت موسى كمتر نیست و دست به قفل بردند و گفتند: یا فاطمة! و قفل باز را در مقابل ما گذاردند و ما وارد حجره شدیم.» 
?( آیت الحق، ص 105 ؛ به نقل از مخطوطات علّامه سیّد محمد حسین حسینى طهرانى (‏رحمه‌الله) . منبع: مجله خلق،شماره 1)   

 نظر دهید »

ضمانت بهشت

28 دی 1396 توسط ریحانه

?امام صادق عليه السلام می فرمايد:

عده ای از مسلمانان انصار محضر رسول خدا صلی الله عليه و آله آمدند و سلام دادند. پيامبر صلی الله عليه و آله جواب سلام را دادند.
?عرض كردند: يا رسول الله! ما حاجتی به تو داريم. حضرت فرمود: حاجتتان چيست؟ بگوييد. گفتند: حاجتمان خيلی بزرگ است.

حضرت فرمود: هر قدر هم بزرگ باشد، بگوييد. گفتند: از جانب خداوند بهشت را برای ما ضمانت كن تا اهل بهشت باشيم.
?پيامبر صلی الله عليه و آله سرش را پايين انداخت و در حال تفكر كمی خاك را زير و رو كرد سپس سرش را بلند كرد و فرمود: من بهشت را برای شما ضمانت می كنم، به شرط اينكه هرگز چيزی از كسی نخواهيد.
?سپس امام عليه السلام فرمود: در گذشته مسلمانان چنين بودند. هر گاه در سفر، شلاق يكی از آنان از دستش به زمين می افتاد، خوش نداشت به كسی بگويد شلاق را بردار و به من بده. به خاطر اينكه می خواست گرفتار ذلت سؤال نگردد. لذا خودش از مركب پياده می شد و شلاق را از زمين برمی داشت.
?و يا در كنار سفره با اينكه بعضی از حاضرين به آب نزديكتر بودند، به او نمی گفت آب را به من بده. خودش بلند می شد و آب را برمی داشت و ميل می كرد. چون می خواست حتی در آب خوردن نيز از كسی سؤال نكند.

? بحار ج 22،ص 129

 نظر دهید »

آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟

28 دی 1396 توسط ریحانه

?روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: 

?«استاد، چه شده كه این‌گونه اشك می‌ريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»

?شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» 

?همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»

?شیخ در جواب من می گوید:

«او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. 

آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟! و اين سؤال حالم را عجيب دگرگون كرد.

 نظر دهید »

خاطرات همسر امام، به قلم خودش

26 دی 1396 توسط ریحانه

?ماجرای خواستگاری?

?… امام تا بیست‌وشش سالگی در قم به تنهایی مشغول تحصیل بود و به‌همان مقدار پولی که از خمین برایش می‌رسید قناعت می‌کرد و شهریه آقایان را قبول نمی‌کرد و تا آخر هم قبول نکرد دوستی داشت …[ به نام ] آقای سید محمد صادق لواسانی و برادر بزرگش آقای سید احمد لواسانی [ که] از دوستان پدرم بودند. اقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال می‌کند چرا ازدواج نمی‌کنید؟ جواب می‌شنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی می‌گوید: دختر آقای ثقفی… همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا … دیده بود. وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی می‌گوید دختر آقای ثقفی، به قول خود آقا گویی آقا مهر محبت به دل او می‌خورد… روزی آقای سید احمد لواسانی آمد پیش پدرم و اظهار میل خودش و آقا روح الله را مطرح نمود یعنی برای ایشان خواستگاری کرد …

خوب فکر کنید دختری که این گونه زندگی کرده است چگونه زن طلبه‌ای می‌شد که از نظر معیشتی به اصطلاح هشتش گرو نه بود … دختری که با آن روش پرورش یافته است با طلبه‌ای از قصبه دور افتاده خمین کجا و تهران کجا! … بالاخره مسئله خواستگاری طرح شد، آقا یعنی امام سیدی بود ساده و بی‌آلایش، دارای عمامه با نعلینی کهنه و لباسی از کرباس، قیافه معمولی و لاغر ( اول بار او را این‌گونه دیدم ) آمده بود تا دختری با آن خصوصیات را که اشاره کردم ببیند و بپسندد.?

————————————-

زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 21-28

 نظر دهید »

چگونه دعا كنيم

25 دی 1396 توسط ریحانه

?شخصی در محضر امام زين العابدين عليه السلام عرض كرد: الهی! مرا به هيچ كدام از مخلوقاتت محتاج منما!
?امام عليه السلام فرمود: هرگز چنين دعايی مكن! زيرا كسی نيست كه محتاج ديگری نباشد و همه به يكديگر نيازمندند.
?بلكه هميشه هنگام دعا بگو: خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نيازمند مساز!

? بحار ج 78، ص 135

 نظر دهید »

فقیر واقعی

25 دی 1396 توسط ریحانه

روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: فقیر کیست؟

اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.

حضرت فرمود:

آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.

?منبع : بحارالانوار : ج 72، ص 6

 نظر دهید »

شیطان و عابد

24 دی 1396 توسط ریحانه

در بني اسرائيل عابدي بود به او گفتند : در فلان مكان درختي است كه قومي آن را مي پرستند . خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند . ابليس به صورت پير مردي در راه وي آمد و گفت : كجا مي روي ؟  

عابد گفت : مي روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداي را نه درخت را بپرستند . (1) 

ابليس گفت : دست بدار تا سخني باز گويم . گفت : بگو ، گفت : خداي را رسولاني است اگر قطع اين درخت لازم بود خداي آنان را مي فرستاد . عابد گفت : ناچار بايد اين كار انجام دهم .  

ابليس گفت : نگذارم و با وي گلاويز شد ، عابد وي را بر زمين زد . ابليس گفت : مرا رها كن تا سخن ديگري برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردي مستمند هستي اگر ترا مالي باشد كه بكارگيري و بر عابدان انفاق كني بهتر از قطع آن درخت است .  

دست از اين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم .  

عابد گفت : راست مي گويي ، يك دينار صدقه مي دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلي الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت .  

دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد و خرج مي نمود ، ولي روز سوم چيزي نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند .  

شيطان در راهش آمد و گفت : به كجا مي روي ؟ گفت : مي روم قطع درخت كنم ، گفت : هرگز نتواني و با عابد گلاويز شد و عابد را روي زمين انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم .  

گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟  

ابليس گفت : تو براي خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتي لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار براي خود و دينار خشمگين شدي ، و من بر تو مسلط شدم . (2) 
?1- ابليس يعني نفس اماره و عابد كنايه از فطرت و نفس پاك است 

2- نمونه معارف 1/54 - احياء العلوم 4/380 - رياض الحكايات ص 140

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 34
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اقتصاد مقاومتی
  • بارداری
  • تمثیل
  • خانواده
  • سخن عالمان
  • شبهه
  • شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • عمومی
  • قرانی
  • مناسبتی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • مهدویت حدیث
  • نهج البلاغه
  • پژوهش یار
    • فراخوان
    • مطالعه
    • معرفی سایت
    • معرفی محقق
    • معرفی نرم افزار
    • معرفی کتاب
    • مقاله نویسی
      • ارجاع دهی
      • انتخاب عنوان و موضوع مقاله
      • فهرست منابع
      • مقدمه
      • چکیده
      • کلیدواژه
  • گل و گیاه

Random photo

معرفی پایگاه اینترنتی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس